بررسی تطبیقی «خیر و شر» در تصوف اسلامی و قبّالای یهودی
خیر و شر و نسبت آنها با مبدأ هستی، و صدورشان از اصل واحد یا اصول دوگانه یا چندگانه مهمترین بحث در آموزههای مکاتب عرفانی است. تصوف و قبّالا نیز متأثر از آبشخورهای فکری خود دربارۀ وجود خیر و شر و نسبت آن دو با یکدیگر و نیز منشأ صدور آنها و اصالت یا نسبیتشان در عالم دیدگاههای ویژهای دارند که نوشتار حاضر در صدد تبیین تطبیقی این دیدگاهها است. صوفیه و قبالا خداوند را خیر محض میدانند و در عین حال نمیتوانند وجود شر را در این عالم انکارکنند. در این میان، صوفیه با تمسک به مفهوم نسبیت، تناقضی را که از نسبت دادن شر به خیر محض پدید میآمد، حل کردهاند؛ اما بیشتر قبالائیان این تناقض را نادیده گرفته و شر را مستقیماً به خدا نسبت دادهاند. بزرگان صوفیه خیر را امری ذاتی و شر را عَرَضی میدانند اما قبالائیان، برخی شر را نیز ذاتی میدانند و برخی دیگر، مانند صوفیه، شر را ناشی از محدود بودن موجودات میپندارند.