نویسنده: شاپور رواسانی
مشكل عمده در طرح مسائل اجتماعی در جامعه ما آن است كه هنوز اغلب نظریهپردازان و عالمان علوم اجتماعی، با توسل و بیان تعاریف فرسوده و كهنه در علوم اجتماعی و زیستشناسی، كه سالهاست در مجامع علمی جهان ناقص و در مواردی بطلان آنان به اثبات رسیده، به بررسی تاریخ و جامعه ایران میپردازند و اغلب آنچه را كه در سالهای گذشته در دانشگاهها و یا دیگر مراجع علمی كشورهای غربی آموختهاند، بدون توجه به پیشرفتهایی كه در سطوح مختلف علوم در جهان رخ داده و میدهند تحویل شاگردان و دانشطلبان جوان جامعه ما میدهند و از بارگاه خود قدمی فراتر نمیگذارند.
در این رابطه ـ در بررسی مفاهیم اجتماعی ـ میتوان به كاربرد فرضیههای نژادی(اعم از آریا، سامی و ترك) كه نادرست بودن آن سالهاست به اثبات رسیده، اشاره نمود.
بر اساس بررسیهای زیستشناسی، موجودات زندهای كه بتوانند با آمیزش تولید نسل كنند و نسلشان ادامه یابد یك نوع را میسازند. انسانها نیز از یك نوعاند، زیرا صرف نظر از ظواهر جسمی - هر چه كه باشد- میتوانند با آمیزش تولید نسل نمایند و ظواهر جسمی به هیچ وجه ربطی با استعدادهای فرهنگی، علمی و تواناییها و رفتارهای اخلاقی به طور كلی آنچه كه بدان تمدن گفته میشود نداشته و ندارد.
تعمیم ظواهر جسمی(رنگ پوست و...) به تواناییهای فرهنگی و اخلاقی انسانها یك نظریه كهنه و غلط است. اما متأسفانه هنوز در جوامع مستعمراتی و عقب نگه داشته شده سخن از نژاد، تعلق نژادی و تفاخر نژادی در میان است.
تا نیمه دوم قرن هجدهم میلادی در هیچ یك از دایرهالمعارفهای منتشرشده در اروپا مفهوم نژاد درباره علوم اجتماعی ـ سیاسی و بررسیهای تاریخی به كار گرفته نشده بود3 فقط در این دوره است كه همراه با توسعه امپریالیسم سرمایهداری مفهوم و كلمهی نژاد بهتدریج از حوزه علوم طبیعی و نظریات عامه وارد بررسیهای اجتماعی، سیاسی و تاریخی شد...