وصال در وادی هفتم
از متن کتاب:
در تاریکی اتفاق می افتد . رشته ای از کلمات که از نور گریز دارند . که در تاریکی می درخشد . مثل فلس درخشنده ی یک ماهی در اعماق تاریک دریا .....عباس نعلبندیان از تاریکی زیبایی سخن گفته که نور در آن نیست که ظلمت است اما می درخشد ....که چشم هات از تاریکی کور می شود . و چشم که باز کنی نور رخشنده به درون چشم هات می خزد ....به قول یک دوست ....عباس نعلبندیان ، آن ذهن شوریده...آن جان بی تاب:
ریسمان پاره می شود . تو معلق می شوی . تو معلق می روی . آن خنجر را ، آن تناب را ، آن زهر را بردار ، از سپیدی روز و از سیاهی شب فرار کن ! به شفق فکر کن ! به پگاه ، به صبح کاذب ، به تیرهای بلند چوبی سرخ ، در پای دیوار های سرخ
یادت هست...
یادم هست ، یادم هست ...
ناگهان روحی در خونم می دمد ، نگاه آن نگاه غریب چشمان ، نگاهی که از شکستگی دست و شکافتگی ابرو ، خشکی لب ها روح می گیرد ، این نگاه سرشار بدنم منبسط می شود . و آیتی از میان همه ی یاخته های آن می گذرد و می تازد .
می شکنی ، ویران می کنی ، ندای آیینه ها را بشنو ، سخنشان را بشنو ، آنکه در آیینه نفس می کشد بشنو ، آن را که در آیینه گریه می کند ، گوش کن ، به تبسمش بخند ، به مرگش چشم ببند ، آیینه می شکند ، هربار می شکند ؛ یادت هست ؟
با دست خطی در فضا می کشد و هیچ نمی گوید !
.....
عباس نعلبندیان (۱۳۲۸–۸ خرداد ۱۳۶۸) نمایشنامهنویس پیشرو ایرانی بود. وی در جشن هنر شیراز مورد تحسین قرار گرفته و جوایز متعددی را بهدست آوردهبود. عباس نعلبندیان در سال ۴۸ به عنوان مدیر و عضو شورا در کارگاه نمایش مشغول به کار شد و تا اواخر سال ۵۷ در همین سمت باقیماند. با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ ایران، کارگاه نمایش منحل شد. تعدادی از اعضای کارگاه به دادگاه احضار شدند، از جمله عباس نعلبندیان که ۴ ماه را در زندان گذراند. آسیب روحی این ۴ ماه، به همراه انزواء و محدودیتهای حضور در عرصهٔ تئاتر او را خانه نشین کرد. وی در سال ۱۳۶۸ خودکشی کرد.
شهره آغداشلو از چگونگی خودکشی عباس نعلبندیان می گوید:«در صفحه آخر دفتر خاطراتش نوشته،شونزده تا دیازپام...پانزده تا اکسازپام....ده تا کدئین....هفده تا دیکلوفناک.....و همه را یک جا می خورد،دقیقا دوشنبه اول خرداد 1368»
و روی پاکت سیگارش می نویسد:«امیدوارم امروز و فردا کسی به سراغم نیاید