تلفن ناگهانی
بخشی از کتاب:
چشامو که وا کردم، دیدم رفته ... ولی هنوز بوش توی تاکسی بود. مثه جنگجوهای سوارکاری که تا یه هفته بعد جنگ از شمشیرشون خون میچکه، بوش قطره قطره میرف تو دماغم و آدرنالینی بود که تولید میکرد! آخرای مسیر اونقدر تپش قلب گرفتم که دیگه راننده ضبط رو خاموش کرد به صدای قلبم گوش میکرد! صداش طوری بود که انگار شجریان داشت شام مهتاب داریوش رو میخوند! راننده گیر داده بود واسم تلگرام کن!
حق تکثیر: اثر متعلق به خودم میباشد؛ البته اگر اثر باشد!!